برای درک حکمت متعالیه ملاصدرا بهتر است کمی ماجرا را ساده‌تر کنیم و سراغ یک پرسش ساده برویم: این آیا تا به حال پس از تماشای یک فیلم تأثیرگذار یا خواندن یک کتاب عمیق، با این حس از جای برخاسته‌اید که گویی جهان برای لحظاتی، رنگ و معنای دیگری به خود گرفته است؟ این حس که انگار لایه‌ای نامرئی از روی اشیاء کنار رفته و شما توانسته‌اید ارتباطی پنهان میان چیزهای به ظاهر بی‌ربط را ببینید. این تجربه‌ی انسانی، این عطش برای یافتن یک «کل» معنادار در میان انبوه «اجزای» پراکنده‌ی زندگی، یکی از عمیق‌ترین اشتیاق‌های وجودی ماست. ما در جهانی زندگی می‌کنیم که از یک سو با تنوع بی‌پایانش ما را شگفت‌زده می‌کند—از سکوت یک سنگ تا پیچیدگی ذهن یک انسان—و از سوی دیگر، این حس شهودی را در ما بیدار می‌کند که گویی همه چیز، علی‌رغم تفاوت‌هایشان، از یک قانون نانوشته پیروی می‌کنند.

حکمت متعالیه و ملاصدرا

این کشمکش درونی میان دیدن «کثرت» در عین حس کردنِ «وحدت»، قرن‌هاست که در قلب بزرگ‌ترین کاوش‌های فلسفی قرار دارد. چگونه می‌توان برای جهانی که همزمان هم یکپارچه و هم متکثر، هم در حال تغییر و هم به نوعی ثابت به نظر می‌رسد، یک نقشه‌ی راه جامع و قابل فهم پیدا کرد؟ قرن‌ها پیش، در ایران، متفکری به نام ملاصدرا تمام عمر خود را وقف پاسخ دادن به همین پرسش بزرگ کرد. او نه فقط یک فیلسوف، که یک معمار بزرگ اندیشه بود؛ معماری که می‌خواست برای این جهان ظاهراً آشفته، طرحی نو و یکپارچه ارائه دهد.

در این مقاله از خانه فلسفه، قصد نداریم درگیر اصطلاحات پیچیده و مباحث تخصصی شویم. بلکه می‌خواهیم دست شما را بگیریم و با هم به کارگاه فکری این معمار بزرگ سر بزنیم. می‌خواهیم ببینیم ملاصدرا با چه ابزارهای هوشمندانه‌ای، سه شاه‌کلید اصلی را برای فهم جهان در اختیار ما قرار داد. این سفری است برای آنکه ببینیم چگونه می‌توان به جهان، نه به عنوان مجموعه‌ای از اشیاء تصادفی، بلکه به مثابه یک ساختمان شکوهمند، پویا و معنادار نگریست.


شاه‌کلید اول: «بودن» مهم‌تر از «چگونه بودن» است

هر معمار بزرگی پیش از آنکه حتی اولین خط نقشه را بکشد، باید تکلیف خود را با مهم‌ترین عنصر، یعنی «مصالح ساختمانی» مشخص کند. انتخاب مصالح، سرنوشت کل بنا را تعیین می‌کند. در کارگاه فلسفه نیز، اولین و بنیادین‌ترین انتخاب، پاسخ به این پرسش است: وقتی ما به هر چیزی در این دنیا نگاه می‌کنیم—یک درخت، یک فنجان چای، یک دوست—کدام جنبه‌ی آن واقعی‌تر و اصلی‌تر است؟

  • «چگونگی» آن چیز (که فیلسوفان به آن «ماهیت» می‌گویند): این یعنی تعریف، نقشه و دستورالعمل آن چیز. «چگونگیِ» یک صندلی، داشتن پایه، نشیمنگاه و تکیه‌گاه برای نشستن است.
  • «بودن» آن چیز (که فیلسوفان به آن «وجود» می‌گویند): این یعنی خودِ واقعیت داشتن، حضور داشتن و تحقق یافتن آن در جهان خارج.

شاید در نگاه اول این بحث کمی انتزاعی به نظر برسد. اما ملاصدرا با هوشمندی تمام، آن را به یک انتخاب بسیار ملموس تبدیل کرد. برای درک اهمیت این انتخاب، بیایید به یک مثال ساده فکر کنیم.

مثال: دستور پخت یک غذا و خودِ غذا تصور کنید شما کامل‌ترین و دقیق‌ترین دستور پخت یک غذای لذیذ را در دست دارید. این دستورالعمل به شما تمام «چگونگی» آن غذا را می‌گوید: چه موادی لازم دارد، مراحل پخت چیست و چه ظاهری باید داشته باشد. این، «نقشه» یا ماهیت آن غذاست. حالا خودِ غذای پخته‌شده را تصور کنید که روی میز است؛ عطرآگین، گرم و آماده‌ی چشیدن. این، «بودن» یا وجودِ آن غذاست.

حکمت متعالیه و ملاصدرا

حال، سؤال این است: کدام یک از این دو، واقعیت اصلی است؟ شما نمی‌توانید دستور پخت را بخورید. شما نمی‌توانید با خواندن «ایده‌ی غذا» گرسنگی خود را برطرف کنید. دستور پخت، تنها یک «پتانسیل» روی کاغذ است. آن چیزی که واقعیت دارد، انرژی می‌دهد و زندگی شما را تحت تأثیر قرار می‌دهد، خودِ غذای موجود است.

ملاصدرا با همین منطق شفاف، یک انقلاب فکری بزرگ به پا کرد. او گفت حقیقت اصلی و بنیادین جهان، خودِ «بودن» است. تمام «چگونگی‌ها» (درخت بودن، انسان بودن، ستاره بودن) مانند دستور پخت‌های مختلفی هستند که تنها وقتی ارزشمند و واقعی می‌شوند که جامه‌ی «بودن» را بر تن کنند. پس اولین و مهم‌ترین اصل در معماری جهان از نگاه او این بود: واقعیت، خودِ «هستی» است، نه نقشه و تعریف آن.

طبیعی است که این ایده ملاصدرا در ابتدا کمی عجیب به نظر برسد. اما پیامد آن شگفت‌انگیز است. اگر حقیقت اصلی، «هستی» است و این هستی یک جریان یکپارچه در کل عالم است، پس تمام موجودات، علی‌رغم تفاوت‌های ظاهری‌شان، از یک «ماده‌ی اصلی» مشترک ساخته شده‌اند. این نگاه، مانند آن است که بفهمیم موج، کف، قطره و آبشار، همگی شکل‌های مختلفی از یک حقیقت واحد به نام «آب» هستند. این اصل، پایه‌ی یک جهان‌بینی کاملاً یکپارچه است که در آن، هیچ‌چیز از دیگری کاملاً جدا و بیگانه نیست و همه چیز در یک اقیانوس بزرگِ هستی شناور است.

حکمت متعالیه و ملاصدرا

شاه‌کلید دوم: جهان یک عکس ثابت نیست؛ یک فیلم سینمایی است

پس از انتخاب مصالح، معمار باید به «دینامیک» بنای خود فکر کند. آیا این یک ساختمان ایستا و تمام‌شده است یا یک ساختار پویا و در حال رشد؟ فلاسفه‌ی پیش از ملاصدرا، عمدتاً جهان را مانند یک آلبوم عکس می‌دیدند. آن‌ها می‌گفتند یک چیز در اصل و ذات خود ثابت است و فقط ویژگی‌های سطحی آن در طول زمان عوض می‌شود. این دیدگاه، جهان را به یک موزه‌ی بزرگ از اشیاء منجمد و بی‌حرکت تبدیل می‌کرد.

ملاصدرا این دیدگاه ایستا را با مشاهدات روزمره‌ی ما و با عقل خود ناسازگار دید. او با شجاعت اعلام کرد که ما در یک آلبوم عکس زندگی نمی‌کنیم، بلکه بازیگران یک فیلم سینمایی پیوسته و روان هستیم. این ایده، دومین شاه‌کلید او برای فهم جهان است.

مثال: تفاوت یک عکس و یک فیلم تفاوت یک عکس و یک فیلم چیست؟ عکس، یک لحظه‌ی ثابت و مرده از زمان را ثبت می‌کند. شما می‌توانید آن را برای همیشه در یک قاب نگه دارید. اما فیلم، جریانی پیوسته و زنده از تغییرات است. یک شخصیت در فیلم، مجموعه‌ای از عکس‌های جداگانه نیست که به سرعت پشت سر هم نمایش داده شوند؛ او یک هویت واحد و پیوسته است که در هر لحظه، ذاتاً در حال تغییر و «شدن» است. شخصیت فیلم در دقیقه‌ی دهم، واقعاً همان شخصیت در دقیقه‌ی نهم نیست؛ او تجربه کسب کرده، پیرتر شده و ذاتش کمی عوض شده است. او در یک فرایند دائمی تحول قرار دارد.

ملاصدرا با هوشمندی تمام، این ایده را به کل جهان مادی تعمیم داد. او گفت تغییر، یک اتفاق سطحی و ظاهری نیست، بلکه در عمق و ذات همه چیز جریان دارد.

  • وقتی یک دانه به درخت تبدیل می‌شود، این‌طور نیست که «ذاتِ دانه» ثابت بماند و فقط شاخ و برگ به آن اضافه شود. بلکه خودِ «دانه بودن» در یک فرایند پیوسته و درونی، به «درخت بودن» تبدیل می‌شود. این یک انقلاب ذاتی و درونی است.
  • بدن ما نیز همین‌طور است. شما همان شخصی نیستید که یک ثانیه قبل بودید. در عمیق‌ترین لایه‌ی وجودی شما، سلول‌ها، اتم‌ها و انرژی دائماً در حال تغییر و نو شدن هستند. این تغییر آنقدر پیوسته و نرم است که ما متوجه آن نمی‌شویم، درست مانند اینکه متوجه تک‌تک فریم‌های یک فیلم در حال پخش نمی‌شویم.

این ایده‌ی انقلابی ملاصدرا، که فیلسوفان به آن «حرکت جوهری» می‌گویند، به ما نشان می‌دهد که جهان، یک پروژه ناتمام و هیجان‌انگیز است. از این دیدگاه، زندگی یک سفر دائمی برای رشد و کمال است، نه رسیدن به یک مقصد ثابت. ما و تمام اجزای جهان، در یک رودخانه‌ی خروشانِ «شدن» شناور هستیم و این، چشم‌اندازی بی‌نهایت پویا و امیدبخش است.

 

شاه‌کلید سوم: چگونه «یکی» می‌تواند «بسیار» باشد؟

حال با در نظر گرفتن این دو نکته (اینکه همه چیز از «هستی» ساخته شده و همه چیز در «حرکت» است) به یک چالش اساسی می‌رسیم. اگر «هستی» یک حقیقت واحد است، پس این همه تفاوت و تنوع در دنیا از کجا می‌آید؟ چرا «بودنِ» یک سنگ با «بودنِ» یک انسان اینقدر فرق دارد؟ اگر جنس همه یکی است، چرا اینقدر با هم متفاوتیم؟

پاسخ ملاصدرا به این معما، شاید هوشمندانه‌ترین و زیباترین بخش طرح او باشد. او گفت «هستی» یک حقیقت واحد است، اما این حقیقت، مانند نور، درجات مختلفی از شدت و ضعف دارد. این سومین شاه‌کلید فهم جهان است.

حکمت متعالیه و ملاصدرا

مثال: کلید تنظیم نور (دیمر) یک لامپ با کلید تنظیم نور (دیمر) را در خانه تصور کنید. نوری که از لامپ می‌تابد، یک حقیقت واحد به نام «روشنایی» است. اما شما می‌توانید با چرخاندن کلید، این روشنایی را کم و زیاد کنید:

  • درجه‌ی پایین: یک نور بسیار ضعیف و کم‌رمق که به سختی اطراف را روشن می‌کند.
  • درجه‌ی متوسط: نوری ملایم و معمولی برای مطالعه.
  • درجه‌ی بالا: نوری بسیار شدید، درخشان و خیره‌کننده که تمام اتاق را روشن می‌کند.

آیا این سه حالت، سه نوع نورِ متفاوت و از سه جنس مختلف هستند؟ خیر. این یک اشتباه دیداری است. همگی از یک جنس (روشنایی) هستند، اما در سه درجه‌ی مختلف از شدت.

ملاصدرا گفت تمام موجودات عالم نیز دقیقاً همین‌گونه‌اند. همه از حقیقت واحد «هستی» بهره‌مندند، اما در درجات کاملاً متفاوتی از شدت، کمال و آگاهی:

  • یک سنگ: مانند لامپی است که روی ضعیف‌ترین و پایین‌ترین درجه تنظیم شده است. «هستی» دارد، اما هستی‌اش بسیار محدود، سنگین و فاقد آگاهی است.
  • یک گیاه: هستی در آن شدیدتر است. رشد می‌کند، تغذیه می‌کند و به نور واکنش نشان می‌دهد. انگار کلید دیمر کمی بیشتر به سمت بالا چرخانده شده.
  • یک حیوان: با داشتن حس، حرکت ارادی و آگاهی نسبت به محیط، درجه‌ی شدیدتری از هستی را به نمایش می‌گذارد.
  • یک انسان: با داشتن قدرت تفکر، خودآگاهی، خلاقیت و انتخاب، درخشان‌ترین و کامل‌ترین درجه‌ی هستی در جهان مادی را نشان می‌دهد. لامپ وجود او با بیشترین شدت می‌درخشد.

حکمت متعالیه و ملاصدرا

بنابراین، از نگاه ملاصدرا این همه تنوع و تفاوت در جهان، به معنای وجود «چیزهای» مختلف و بی‌ارتباط نیست. بلکه همگی، جلوه‌های گوناگون همان «یک حقیقت» هستند که در سطوح و پله‌های مختلف یک نردبان بزرگ به نام نردبان هستی قرار گرفته‌اند. این اصل، هم وحدت عمیق جهان را به ما نشان می‌دهد و هم تفاوت‌ها و گوناگونی ارزشمند آن را به رسمیت می‌شناسد.

تصویر نهایی: معماری یکپارچه از جهانی پویا و معنادار

حال بیایید سه شاه‌کلید را کنار هم بگذاریم و به تصویر نهایی که معمار بزرگ ما طراحی کرده است، نگاه کنیم. با کنار هم گذاشتن این سه قدم فکری، طرح بزرگ و جامع ملاصدرا آشکار می‌شود. او به ما تصویری از جهان ارائه می‌دهد که:

  1. یکپارچه است: همه چیز از یک حقیقت واحد سرچشمه می‌گیرد و مانند موج‌های یک دریا، به هم متصل است. ما از جهان جدا نیستیم؛ ما خودِ جهان هستیم که به درجه‌ای از خودآگاهی رسیده است.
  2. پویاست: هیچ چیز در این عالم ساکن و تمام‌شده نیست. همه چیز، از جمله خود ما، در یک سفر دائمی برای رشد، تکامل و کامل‌تر شدن هستیم. زندگی یک فرایند «شدن» است، نه یک «بودنِ» ثابت.
  3. دارای مراتب و معنادار است: تفاوت‌ها واقعی و مهم هستند، اما این تفاوت‌ها ناشی از درجات مختلف یک حقیقت واحدند، نه جدایی کامل. این یعنی جهان دارای یک ساختار و یک جهت است؛ جهتی به سوی کمال، آگاهی و شدت بیشترِ هستی.

    حکمت متعالیه و ملاصدرا

این نگاه، یک جهان‌بینی قدرتمند، منطقی و امیدبخش است. این دیدگاه به ما می‌گوید که ما اجزای تصادفی و بی‌هدف در یک ماشین بی‌روح نیستیم، بلکه بخشی جدایی‌ناپذیر از یک کلِ زنده، پویا و معنادار هستیم. حال به آن حس اولیه‌ای بازگردیم که در ابتدای مقاله از آن صحبت کردیم؛ آن حس دیدنِ یک ارتباط پنهان میان چیزها. طرح ملاصدرا به آن حس شهودی، یک بنیان محکم و منطقی می‌بخشد.

میراث ملاصدرا، نه مجموعه‌ای از فرمول‌های پیچیده‌ی فلسفی برای حفظ کردن، که دعوتی است به یک نوع «نگاه کردن» متفاوت؛ نگاهی که در آن، می‌توان وحدت را در عین کثرت، و حرکت را در قلب سکون مشاهده کرد. این یک پنجره است، نه یک دیوار. پنجره‌ای که به روی چشم‌اندازی باز می‌شود که در آن، جایگاه ما در این سمفونی شگفت‌انگیزِ هستی، بسیار ارزشمندتر، مسئولانه‌تر و عمیق‌تر از آن چیزی است که در نگاه اول به نظر می‌رسد.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here