دو حکیم، یک نسخه برای زندگی

تصور کنید دو پزشک حاذق در دو نقطه کاملاً متفاوت از تاریخ و جغرافیا زندگی می‌کنند. یکی در شیراز قرن هفتم هجری (سیزدهم میلادی)، شاعری جهان‌دیده، روان‌شناسی دقیق و استادی بی‌بدیل در شناخت انسان به نام سعدی. او در دورانی پرآشوب، پس از حمله مغول، زمانی که ثبات و آرامش کالایی نایاب بود، حکمت‌های خود را در قالب حکایت و شعر به مردمان هدیه می‌کرد. گلستان و بوستان او، نه فقط شاهکارهای ادبی، که درمانگاه‌هایی برای روح‌های زخمی و سرگردان بودند.

در سوی دیگر این قیاس، صدها سال قبل‌تر، در امپراتوری پهناور روم، فیلسوفانی زندگی می‌کردند که به آن‌ها رواقی می‌گفتند. افرادی مانند سنکا، سیاستمدار و مشاور امپراتور؛ اپیکتتوس، برده‌ای که به یکی از بزرگترین معلمان فلسفه تبدیل شد؛ و مارکوس اورلیوس، امپراتوری که در سخت‌ترین شرایط جنگی و سیاسی، شب‌ها در چادر خود برای آرامش و راهنمایی خویش می‌نوشت. آن‌ها نیز طبیبان روح بودند و مکتبشان، رواقی‌گری، نسخه‌ای عملی برای رسیدن به آرامش درونی (Ataraxia) و زیستن یک زندگی فضیلت‌مند در دنیایی پر از هرج‌مرج و اتفاقات غیرقابل کنترل بود.

این دو گروه، سعدی و رواقیون، هرگز یکدیگر را ندیده‌اند، از زبان هم بی‌خبر بودند و در دو فرهنگ کاملاً متفاوت نفس می‌کشیدند. اما چه می‌شود اگر بفهمیم که هر دوی این پزشکان روح، برای درمان مهم‌ترین دردهای بشری—اضطراب، خشم، ترس از قضاوت دیگران، و عطش سیری‌ناپذیر برای چیزهایی که خارج از کنترل ماست—نسخه‌هایی بسیار شبیه به هم پیچیده‌اند؟

این دقیقاً کشف شگفت‌انگیزی است که در این مقاله از خانه فلسفه به سراغ آن می‌رویم. ما می‌خواهیم به زبان ساده نشان دهیم که چگونه پندهای شیرین و واقع‌گرایانه سعدی در گلستان، با حکمت عملی فیلسوفان رواقی روم باستان، هم‌صدا می‌شود. این هم‌صدایی تصادفی نیست؛ بلکه نشان می‌دهد که حکمت واقعی، مرز، زبان و زمان نمی‌شناسد و از یک منبع مشترک سرچشمه می‌گیرد: تجربه زیسته انسان و تلاش برای یافتن بهترین راه زندگی.

تله شماره یک: زندگی در نظرات دیگران (زندانی به نام قضاوت)

یکی از بزرگترین و فرسایشی‌ترین دردهای ما، نگرانی دائمی در مورد قضاوت دیگران است. ما لباس می‌پوشیم، حرف می‌زنیم، رشته تحصیلی انتخاب می‌کنیم و حتی رویاهایمان را بر اساس اینکه «دیگران چه فکری می‌کنند؟» تنظیم می‌کنیم. این وابستگی به تأیید بیرونی، مانند زنجیری نامرئی، آزادی و آرامش را از ما می‌رباید.
قضاوت دیگران سعدی و رواقیون

سعدی چه می‌گوید؟

شیخ اجل، با هوشمندی بی‌نظیرش، قرن‌ها پیش به این تله روانی اشاره می‌کند و می‌گوید:

«مشو غره بر حسن گفتار خویش / به تحسین نادان و پندار خویش»

این بیت کوتاه، یک نسخه کامل است. سعدی دو منبع فریب را معرفی می‌کند: تحسین نادان و پندار خویش. اولی به تأیید بیرونی از سوی کسانی اشاره دارد که شاید حتی صلاحیت قضاوت نداشته باشند و دومی به غرور و خودفریفتگی درونی. او در جای دیگری از گلستان، حکایت عابدی را می‌گوید که همه او را ستایش می‌کردند، اما او در خلوت خود می‌دانست که چه عیب‌هایی دارد. پیام سعدی روشن است: ارزش واقعی تو از درون تو نشأت می‌گیرد، نه از هیاهوی بازار نظرات دیگران. او به ما هشدار می‌دهد که تکیه بر تحسین دیگران، ساختن بنایی بر شالوده‌ای سست است که با اولین نقد یا بی‌توجهی فرو می‌ریزد.

حکیم رواقی چه می‌گوید؟

حالا به سراغ امپراتور-فیلسوف، مارکوس اورلیوس، می‌رویم. او که قدرتمندترین مرد جهان در زمان خود بود، بیش از هر کسی با تملق و انتقاد روبرو بود. او در کتاب تأملات (Meditations) که خطاب به خودش نوشته، بارها و بارها این نکته را به خود یادآوری می‌کند:

«همیشه در عجبم چطور خودمان را بیشتر از همه دوست می‌داریم اما نظر دیگران را بیشتر از باور خودمان درباره شخصیتمان قبول داریم.»

این جمله تکان‌دهنده است. اورلیوس می‌گوید ما به طور غریزی به دنبال منفعت خود هستیم، اما به طرز متناقضی، کلید خوشبختی و ارزش‌گذاری خود را به دست کسانی می‌دهیم که نه از درون ما خبر دارند و نه همیشه خیر ما را می‌خواهند. اپیکتتوس، حکیم رواقی دیگر، پا را از این فراتر می‌گذارد و می‌گوید: «اگر می‌خواهی پیشرفت کنی، بپذیر که در امور بیرونی ابله به نظر برسی.» یعنی برای رسیدن به حکمت، باید آن‌قدر روی درون خود متمرکز شوی که دیگر برایت مهم نباشد در نظر دیگران چگونه جلوه می‌کنی.

پذیرش سرنوشت سعدی و سنکا

تحلیل به زبان ساده: مرکز کنترل را به درون منتقل کن

هر دو حکیم، از دو دنیای متفاوت، به یک نقطه مشترک و طلایی اشاره می‌کنند: ارزش تو در درون خودت است، نه در تأیید بیرونی. آن‌ها به ما هشدار می‌دهند که گره زدن حال خوبمان به تشویق و تحسین دیگران، مانند ساختن خانه روی آب است. رواقیون این اصل را «دوگانگی کنترل» (Dichotomy of Control) می‌نامند: برخی چیزها در کنترل ما هستند (افکار، قضاوت‌ها و اعمال ما) و برخی چیزها نیستند (نظر دیگران، سلامتی، ثروت). یک فرد خردمند تمام انرژی خود را روی چیزهایی متمرکز می‌کند که در کنترل اوست. نظر دیگران به وضوح در دسته دوم قرار دارد.

سعدی نیز با زبان حکایت و شعر، دقیقاً همین پیام را می‌دهد. وقتی می‌گوید فریب تحسین نادان را نخور، در واقع می‌گوید مرکز ارزش‌گذاری را از بیرون به درون منتقل کن و قاضی نهایی اعمالت، وجدان و عقل خودت باش.

مثال کاربردی امروزی:

شما عکسی را در اینستاگرام یا لینکدین منتشر می‌کنید. برای نیم ساعت اول، با اضطراب گوشی خود را چک می‌کنید تا ببینید چند نفر آن را لایک کرده‌اند و چه کامنت‌هایی گذاشته‌اند. اگر لایک کمی بگیرد یا یک کامنت منفی ببینید، تمام روزتان خراب می‌شود و احساس بی‌ارزشی می‌کنید. سعدی و رواقیون به ما می‌گویند: «چرا کنترل حال خوبت را به دست انگشت دیگران داده‌ای؟»

  • نسخه سعدی-رواقی: قبل از انتشار عکس، از خود بپرس: “آیا من از این عکس و کاری که انجام داده‌ام، فارغ از نظر دیگران، راضی هستم؟ آیا این کار با ارزش‌های من همخوانی دارد؟” اگر پاسخ مثبت است، آن را منتشر کن و سپس گوشی را کنار بگذار. نتیجه (تعداد لایک‌ها) خارج از کنترل توست. شادی تو باید از انجام خودِ آن کار نشأت گرفته باشد، نه از بازخورد آن. یک فرد خردمند، از تعریف دیگران خوشحال و از تخریبشان ناراحت نمی‌شود، زیرا می‌داند ارزشش ثابت است.

تله شماره دو: دانش بدون عمل، باری بر دوش

همه ما می‌دانیم که ورزش برای سلامتی خوب است، اما آیا همه ورزش می‌کنیم؟ همه می‌دانیم که مهربانی خوب است، اما آیا همیشه مهربانیم؟ این شکاف عمیق بین «دانستن» و «عمل کردن» یک درد قدیمی بشر و یکی از بزرگترین موانع رشد فردی است. ما کتابخانه‌هایمان را پر از کتاب‌های خودیاری می‌کنیم، اما زندگی‌مان تغییری نمی‌کند.

دانش بی عمل از نظر سعدی و رواقیون

سعدی چه می‌گوید؟

سعدی، استاد طنزهای تلخ و آموزنده، عالمی که به علمش عمل نمی‌کند را با یکی از کوبنده‌ترین تشبیهات تاریخ ادبیات توصیف می‌کند:

علم چندان که بیشتر خوانی / چون عمل در تو نیست نادانی
نه محقق بود نه دانشمند / چارپایی برو کتابی چند

این ابیات نیازی به تفسیر پیچیده ندارد. سعدی صراحتاً می‌گوید انباشتن دانش بدون به کار بستن آن، هیچ تفاوتی با جهل ندارد. او حتی فراتر می‌رود و چنین فردی را به حیوانی تشبیه می‌کند که باری از کتاب حمل می‌کند. آن حیوان از محتوای کتاب‌ها هیچ بهره‌ای نمی‌برد، فقط سنگینی آن‌ها را به دوش می‌کشد. این تشبیه، تصویر روشنی از روشنفکران یا عالمانی است که در حرف و سخنوری استادند، اما در عمل و رفتار روزمره، هیچ نشانی از آن دانش دیده نمی‌شود.

 

حکیم رواقی چه می‌گوید؟

حالا به سراغ اپیکتتوس برویم. او به عنوان یک معلم، دائماً با شاگردانی روبرو بود که دوست داشتند نظریه‌های فلسفی را طوطی‌وار تکرار کنند تا دیگران را تحت تأثیر قرار دهند. او با بیزاری به آن‌ها می‌گفت:

«کسانی که نظریه‌ها را خام دریافت می‌کنند، می‌خواهند به سرعت آن‌ها را بروز دهند (بالا بیاورند)؛ شبیه کاری که معده ناراحت با غذا می‌کند. اگر ابتدا آنها را هضم کنید، بالا نخواهید آورد… به جای اینکه بگویید “من فلان کتاب را خوانده‌ام”، تغییراتی را که در انتخاب‌های عقلانی‌تان رخ می‌دهد به ما نشان دهید؛ همانطور که یک ورزشکار شانه‌هایش را بعد از تمرین و یک فرد سالم بدنش را بعد از هضم غذا نشان می‌دهد.»

عمل سعدی و رواقیون

پیام اپیکتتوس دقیقاً همان پیام سعدی است، اما با استعاره‌ای متفاوت. او دانش را به غذا تشبیه می‌کند. غذایی که فقط بلعیده شود اما هضم و جذب بدن نشود، نه تنها فایده‌ای ندارد، بلکه باعث بیماری می‌شود. دانش نیز باید هضم و جذبِ شخصیت فرد شود تا در رفتار و انتخاب‌های روزمره‌اش نمایان گردد.

تحلیل به زبان ساده: حکمت در عمل است، نه در کلمات

هر دو فیلسوف معتقدند که هدف از یادگیری، جمع‌آوری اطلاعات برای پز دادن یا سرگرم کردن دیگران نیست. هدف، تبدیل شدن به انسانی بهتر است. دانش واقعی را نباید در کلمات و نقل‌قول‌های زیبا، بلکه باید در اعمال، واکنش‌ها و تصمیمات روزمره فرد دید. کتاب خواندن، پادکست گوش دادن و در سمینار شرکت کردن، تنها اولین قدم است. قدم اصلی، پیاده‌سازی آن آموزه‌ها در میدان واقعی زندگی است. آنجاست که عیار حکمت یک فرد مشخص می‌شود.

مثال کاربردی امروزی:

فردی را تصور کنید که ده‌ها کتاب در مورد ذهن‌آگاهی، آرامش و مدیتیشن خوانده و در جمع دوستان، با آب‌وتاب از فواید آن صحبت می‌کند. اما همین فرد، در اولین ترافیک سنگین، شروع به بوق زدن‌های عصبی، ناسزا گفتن به دیگر رانندگان و کوبیدن دست بر روی فرمان می‌کند. از دیدگاه سعدی و رواقیون، این فرد هنوز چیزی «یاد نگرفته» و فقط اطلاعات را «انبار کرده» است. او مصداق همان «چارپایی برو کتابی چند» است.

عجله سعدی و رواقیون

  • نسخه سعدی-رواقی: دانش واقعی در این موقعیت این‌گونه خود را نشان می‌دهد: فرد در ترافیک گیر می‌کند. اولین واکنش غریزی او خشم است. اما چون دانش آرامش را «هضم» کرده، یک لحظه مکث می‌کند. به خود می‌گوید: “عصبانیت من این ترافیک را باز نمی‌کند. این یک امر خارج از کنترل من است. تنها چیزی که در کنترل من است، واکنش من است.” سپس یک نفس عمیق می‌کشد، یک موسیقی آرامش‌بخش پخش می‌کند و از این زمان غیرمنتظره برای فکر کردن یا گوش دادن به یک پادکست استفاده می‌کند. این یعنی «عمل به دانایی».

تله شماره سه: عجله، دشمن رسیدن است

ما در دنیایی زندگی می‌کنیم که همه چیز را «فوری» می‌خواهد: غذای فوری، موفقیت فوری، یادگیری فوری. فرهنگ «هک کردن زندگی» و «میان‌بر زدن» به ما این باور را القا کرده که صبر و استمرار، مفاهیمی قدیمی و ناکارآمد هستند. اما حکمت‌های باستانی، ارزش صبر، استقامت و حرکت پیوسته را به ما یادآوری می‌کنند.

سعدی چه می‌گوید؟

سعدی، که خود مسافری کارکشته بود و معنای طی کردن مسیرهای طولانی را به خوبی می‌دانست، با یک تصویر زیبا و ماندگار از دل بیابان، این حکمت را بیان می‌کند:

به چشم خویش دیدم در بیابان / که آهسته سبق برد از شتابان

سمند بادپای از تک فرو ماند / شتربان همچنان آهسته می‌راند

این حکایت ساده، یک قانون بزرگ زندگی را در خود دارد. اسب تیزرو و پرشتاب (نماد هیجان و عجله) با تمام توان می‌دود، اما خیلی زود انرژی‌اش تمام شده و از نفس می‌افتد. در مقابل، شتربان با شترش (نماد صبر و پیوستگی) به آرامی اما بدون توقف حرکت می‌کند و در نهایت، از اسب پیشی می‌گیرد و به مقصد می‌رسد. پیام سعدی این است که در مسیرهای طولانی زندگی (مانند یادگیری یک مهارت، ساختن یک رابطه یا رسیدن به یک هدف بزرگ)، استمرار و آهستگی، برنده نهایی است.

حکیم رواقی چه می‌گوید؟

سنکا، یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین مردان روم، که با فراز و نشیب‌های فراوان زندگی سیاسی روبرو بود، ارزش صبر و تفکر را این‌گونه به دوستش لوسیلیوس گوشزد می‌کند:

«در مواجهه با سختی‌ها خوب فکر کنید. خشونت‌ها نرم می‌شوند، تنگی‌ها گشوده می‌شوند و بارهای سنگین راحت می‌شوند؛ برای آن کسانی که به میزان مناسب فشار اعمال می‌کنند، نه با خشونت.»

سنکا در اینجا به مفهوم «فشار مناسب» اشاره می‌کند. عجله و هیجان، فشاری بیش از حد و ناپایدار است. اما صبر و استمرار، فشاری ملایم اما دائمی است که در نهایت سخت‌ترین موانع را نیز از سر راه برمی‌دارد. رواقیون به طور کلی معتقد بودند که طبیعت با عجله کار نمی‌کند. یک دانه یک‌شبه درخت نمی‌شود. رشد واقعی نیازمند زمان، صبر و مراقبت مداوم است.

تحلیل به زبان ساده: قدرت اثر مرکب

هر دو حکیم به ما می‌گویند که کارهای بزرگ با صبر و استمرار به نتیجه می‌رسند، نه با هیجان و عجله انفجاری. کسی که بدون فکر و با شتاب عمل می‌کند، انرژی خود را هدر می‌دهد، خودش را خسته می‌کند و احتمال شکست و ناامیدی‌اش را به شدت افزایش می‌دهد. در مقابل، فردی که با برنامه‌ریزی، آهسته و پیوسته حرکت می‌کند، از قدرت «اثر مرکب» بهره می‌برد. پیشرفت‌های کوچک و روزانه او، در طول زمان روی هم انباشته شده و به نتایجی شگفت‌انگیز منجر می‌شوند.

مثال کاربردی امروزی:

فردی تصمیم می‌گیرد یک زبان جدید یاد بگیرد یا به تناسب اندام برسد.

  • رویکرد اسب تیزرو: او با هیجان زیاد شروع می‌کند. روزی ۱۰ ساعت زبان می‌خواند یا روزی ۳ ساعت در باشگاه ورزش می‌کند. بعد از یک هفته، کاملاً خسته، دلزده و فرسوده می‌شود و کل پروژه را رها می‌کند.
  • رویکرد شتربان: او یک برنامه واقع‌بینانه می‌چیند. هر روز فقط ۳۰ دقیقه اما بدون استثنا زبان تمرین می‌کند، یا سه روز در هفته، هر بار ۴۵ دقیقه ورزش می‌کند. شاید در ماه اول پیشرفت چشمگیری نداشته باشد، اما مانند شتربان سعدی، «همچنان آهسته می‌راند». پس از یک سال، او به نتیجه‌ای پایدار و شگفت‌انگیز رسیده است، در حالی که اسب تیزرو هنوز در همان نقطه اول در حال استراحت و حسرت خوردن است! این اصل در سرمایه‌گذاری، یادگیری موسیقی، نوشتن کتاب و هر هدف بلندمدت دیگری صادق است.

پذیرش سرنوشت

تله شماره چهار: پذیرش سرنوشت و آنچه تغییرناپذیر است

یکی از منابع اصلی اضطراب و رنج بشر، جنگیدن با واقعیت‌هایی است که خارج از کنترل ما هستند. بیماری، مرگ عزیزان، حوادث طبیعی، بحران‌های اقتصادی و حتی یک تایر پنچر شده در راه یک جلسه مهم. ما انرژی زیادی را صرف “چرا این اتفاق برای من افتاد؟” و “ای کاش اینطور نمی‌شد” می‌کنیم، در حالی که این اتفاقات بخشی از تار و پود زندگی هستند.

سعدی چه می‌گوید؟

سعدی، با نگاه واقع‌بینانه‌اش به جهان، بارها به مفهوم تسلیم و رضا در برابر تقدیر اشاره می‌کند. البته این تسلیم به معنای انفعال و بی‌عملی نیست، بلکه به معنای پذیرش چیزهایی است که از حوزه اختیار ما خارج است. در یکی از تکان‌دهنده‌ترین حکایات گلستان، کشتی‌گیری را توصیف می‌کند که در دریا در حال غرق شدن است و دو برادر به او نزدیک می‌شوند. یکی از برادران که کینه‌ای از او به دل دارد، مانع نجاتش می‌شود و او در دریا جان می‌سپارد. روز بعد، همان برادر کینه‌توز در اثر نیش یک مار می‌میرد. برادر دیگر بر مزارش می‌گوید:

تو هرگز رسیدی به فریاد کس / که می‌خواهی امروز فریادرس؟

سپس سعدی نتیجه‌گیری می‌کند:

پسندی که قادر مطلق نکرد / تو نتوان پسندیدن ای مرد خرد

پیام عمیق این است که ما در برابر قوانین بزرگ هستی و تقدیر، قدرتی نداریم. تلاش برای جنگیدن با این قوانین، بیهوده و رنج‌آور است. خرد در این است که آنچه را قادر مطلق (یا طبیعت و قوانین آن) رقم زده و ما توان تغییرش را نداریم، بپذیریم و انرژی خود را صرف واکنش درست به آن کنیم.

حکیم رواقی چه می‌گوید؟

این دقیقاً سنگ بنای فلسفه رواقی است. آن‌ها این مفهوم را Amor Fati یا “عشق به سرنوشت” می‌نامیدند. این به معنای دوست داشتن هر آن چیزی است که اتفاق می‌افتد، چه خوب و چه بد. مارکوس اورلیوس می‌نویسد:

«مانع در مسیر، خود مسیر می‌شود. آنچه جلوی راه را می‌گیرد، خود به راه تبدیل می‌شود.»

این یکی از قدرتمندترین ایده‌های رواقی‌گری است. از نظر آن‌ها، یک اتفاق ذاتاً “بد” نیست. “بد” بودن، قضاوتی است که ذهن ما به آن الصاق می‌کند. یک رواقی در مواجهه با یک مانع (مثلاً بیماری) نمی‌پرسد “چرا من؟”، بلکه می‌پرسد: “حالا چگونه می‌توانم با فضیلت (شجاعت، صبر، خرد) به این وضعیت پاسخ دهم؟” بنابراین، خود مانع، فرصتی برای تمرین فضیلت می‌شود.

تحلیل به زبان ساده: از جنگ با واقعیت دست بردار

هر دو دیدگاه به ما می‌آموزند که آرامش واقعی زمانی حاصل می‌شود که ما دست از جنگیدن با آنچه نمی‌توانیم تغییر دهیم، برداریم. این به معنای ناامیدی نیست، بلکه یک واقع‌بینی قدرتمند است. وقتی انرژی خود را از “ای کاش اینطور نبود” به “حالا با این وضعیت چه می‌توانم بکنم؟” منتقل می‌کنیم، از یک قربانی منفعل به یک عامل فعال تبدیل می‌شویم. ما نمی‌توانیم باد را کنترل کنیم، اما می‌توانیم بادبان‌ها را تنظیم کنیم.

مثال کاربردی امروزی:

فردی به طور ناگهانی از کارش اخراج می‌شود.

  • واکنش غیرحکیمانه: او هفته‌ها در شوک، خشم و حسرت باقی می‌ماند. “چرا من؟ این بی‌انصافی است! مدیرم از من متنفر بود.” او در گذشته غرق می‌شود و هیچ اقدامی برای آینده نمی‌کند.
  • نسخه سعدی-رواقی: او پس از شوک اولیه، واقعیت را می‌پذیرد. “این اتفاق افتاده است و خارج از کنترل من بود.” او به جای جنگیدن با گذشته، سوال را تغییر می‌دهد: “بسیار خوب، این اتفاق فرصتی برای چه کاری است؟” او از این فرصت برای به‌روزرسانی رزومه، یادگیری یک مهارت جدید که همیشه آرزویش را داشت، یا حتی تغییر مسیر شغلی خود استفاده می‌کند. او از مانع، مسیری جدید برای خود می‌سازد.

نتیجه‌گیری: یک حکمت جهانی برای زندگی بهتر

این مقاله تنها به چند مورد از شباهت‌های عمیق و شگفت‌انگیز میان پندهای سعدی شیراز و تعالیم فیلسوفان رواقی روم اشاره کرد. از مدیریت قضاوت دیگران و اهمیت عمل به دانش گرفته تا فضیلت صبر و پذیرش سرنوشت. اما همین چند مثال کافی است تا به یک نتیجه بزرگ و امیدبخش برسیم:

حکمت‌های بنیادین برای یک زندگی خوب، جهانی و جاودانه هستندشباهت سعدی و رواقیون

فرقی نمی‌کند شما یک شاعر جهانگرد در ایران قرون وسطی باشید یا یک امپراتور در روم باستان؛ فرقی نمی‌کند در عصر نامه‌نگاری با قلم و جوهر زندگی کنید یا در عصر ارتباطات فوری دیجیتال. دردهای بنیادین انسان (ترس، اضطراب، غرور، و میل به کنترل همه چیز) ثابت مانده‌اند. و به همین دلیل، نسخه‌های درمان نیز به طرز شگفت‌انگیزی مشابه باقی مانده‌اند.

فضائلی مانند کنترل ذهن به جای تلاش برای کنترل جهان، پذیرش واقعیت به جای جنگیدن با آن، عمل به دانایی به جای انباشتن آن، صبر و استمرار به جای عجله و هیجان، و یافتن ارزش در درون به جای جستجوی آن در بیرون، همیشه راهنمای انسان برای رسیدن به آرامش، رضایت و شخصیتی مستحکم بوده‌اند.

سعدی و رواقیون به ما نشان می‌دهند که برای داشتن یک زندگی خوب، نیازی به اختراع چرخ نیست. حکمت لازم از قبل وجود دارد، در متون کهن، در اشعار ماندگار و در فلسفه‌های عملی. وظیفه ما کشف دوباره، “هضم کردن” و مهم‌تر از همه، “زندگی کردن” این حکمت‌ها در دنیای پرهیاهوی امروز است. آن‌ها دو پزشک از دو دنیای متفاوت بودند که به یک تشخیص مشترک رسیدند و یک نسخه واحد برای بشریت پیچیدند: برای آرامش، دنیای درونت را سامان بده، نه دنیای بیرونت را.

این مقاله با الهام از پژوهش «بررسی تطبیقی باب هشتم گلستان با حکمت فلسفه رواقی» اثر محمد امین حیدری سیرمندی، برای شما ساده‌سازی و گسترش داده شده است.

LEAVE A REPLY

Please enter your comment!
Please enter your name here